مهمونی رفتن هانیا
گل ناز مادر هانیای عزیزم سلام دیشب شب آرزوها بود. یادمه سال پیش این موفع ها روزه گرفته بودم ولی امسال نتونستم. سال پیش این وقتا شما فرشته گلم رو باردار بودم و هنوز نمی دونستم. دیشب شب خیلی عزیزی بود. خیلی ارزوها دارم. همشو نوشتم و گذاشتم لای قرآن تا ببینیم تا سال بعد چند تاش برآورده می شه. بزرگترین آرزوم سلامتی همه اوناییه که دور و برمونن. همه اونایی که دوسشون داریم و نبودنشون رو نمی تونیم تحمل کنیم. آخ هانیا... هر چی نگاهت می کنم از دیدنت سیر نمی شم و از بس دندونام رو فشردم روی هم دندون درد گرفتم. عاشق لحظه هاییم که وسط شیطونیات یهو ساکت می شی، تمرکز می کنی، صورتت رو میاری جلو و سعی می کنی بچسبونی به صورتم و لطیف ترین و زیباترین و...
نویسنده :
آرزو
18:32