هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

یه روز بی حادثه

1392/2/18 16:57
نویسنده : آرزو
316 بازدید
اشتراک گذاری

به قول خاله شیرین مهربون گل بی خار من سلام

هانیای مهربون و خنده روی مامان برای تو می نویسم که معنی و مفهوم قشنگ زندگی منی.

دیروز که سه شنبه بود کلاً روزی بود که خیلی عادی گذشت. اتفاق خاصی نیفتاد. فقط بعدازظهر رفتیم پیش دکترت و خدا رو شکر روند رشدت خیلی خوب بود و دکتر راضی بود. ماشاالله شده بودی 6 کیلو و 300 گرم. معلومه دیگه هر کسی هم جای تو بود و از صبح تا شب سینه مادرش رو خالی می کرد کیلو کیلو وزن اضافه می کرد. (نوش جونت عزیز دل مادر). بعد از اون هم با باباجون و مادرجون رفتیم واسشون گوشی تلفن خریدیم و برگشتیم خونه.

امروز دلم خیلی بی طاقته. هنوز نتونستم از حس و حال مسافرت تهران بیام بیرون. دلم خیلی واسه خاله شیرین و دایی فرشید و عمو محمد تنگ شده. ای کاش همه پیش هم بودیم تا توی این مواقع غصه نخورم و دلتنگی نکنم. شما هم که هنوز نمی تونی حرف بزنی تا دلم آروم بگیره و واست صحبت کنم. بابا مهدی هم که انقدر کار داره دلم نمیاد ذهنش رو با حرفام درگیر کنم. الان که دارم می نویسم اینجا داره بارون میاد و آسمون هم دلش گرفته. خوش به حال آسمون که برای گریه کردن نیاز به بهونه نداره و کسی ازش دلیل نمی پرسه. کاش یه تیکه از آسمون مال من بود. ای کاش می تونستی راه بری تا با هم الان بریم زیر بارون قدم بزنیم. بابایی می گه بیا با هم بریم ولی دلم نمیاد تنهات بذارم.

قشنگ مادر الان که سرم رو بلند می کنم قیافه ی قشنگت رو می بینم که روی مبل روبروم معصومانه خوابیدی و بابا مهدی داره واست ذوق می کنه. دیگه پاشو خواب بسه (پدر خوابو درآوردی). دلم واسه صدای جیغ و دادت و خنده هات تنگ شده. کم کم باید خودم رو آماده کنم تا از 3 مرداد برم اداره. خیلی زود گذشت. امیدوارم بتونم یه پرستار خوب واست پیدا کنم وگرنه قید سر کار رفتن رو می زنم و تمام عمرم رو با کمال میل به پات می شینم تا خدایی نکرده احساس تنهایی نکنی. می خوام دنیا نباشه اگه به خاطر نبودن من بخوای یه قطره از اشکای بلورینت رو روی گونه بریزی. با تمام وجودم دوست دارم و امیدوارم که این موضوع رو بتونی درک کنی. ای کاش الان خاله شیرین اینجا بود تا کمی با هم غیبت میکردیم و از این کلافگی در می اومدمنیشخند

دیگه کم کم باید برم گوشی مامان جونینا رو درست کنم. تو هم با خیال راحت بخواب. اگه توی خواب خدا رو دیدی ازش بخواه بهم صبر بده و هیچ وقت تنهام نذاره فرشته کوچیک من.

خدایا به حق آبروی فاطمه زهرا قسمت می دم سهم همه بچه های پاک از این دنیا سلامتی و خوشبختی باشه هانیای عزیز من هم بین اونا.

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد، تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و من شاید کمر شکسته ترین بودم.

فعلاً خداحافظت باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سارا
19 اردیبهشت 92 3:21
سلام مامانی و هانیای خوشگلم
منم با این که همه اقوامم تهرانن و مثلا کنار همیم الان دلم خیلی گرفته و نگرانم و بیدار و با خدا راز و نیاز میکنم
با امید به خودش همه مردم هیچ گاه طعم نگرانی و دلتنگی و ناامیدی رو نچشند
مخصوصا مامان آرزوی خوشگل و مهربون که خدا نکنه هیچ وقت دلواپس و دلتنگ باشه و همیشه نظر لطف حق تعالی و صاحب الزمان همراه خودش و دختر خوشگل و خوش نمکش باشه انشالله

سلام خاله سارا
فکر می کردم امروز نمی رید سر کار ولی وقتی پیامتونو مامان آرزو واسم خوند گفتن آخ جون خاله سارا منو فراموش نکرده. دعا می کنم هیچ وقت دلتون نگیره. دوستون دارم