هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

هانیا کم کم داره بلند می شه

1392/6/12 12:05
نویسنده : آرزو
281 بازدید
اشتراک گذاری

عشق شیرین مادر سلام به روی ماهت

آخ این صدای قلبم منه که داره با صدای نفسای قشنگت که گوشم رو نوازش می ده همخونی می کنه و می گه هانیا ... هانیا.... هانیا... و ... هر لحظه و هر ثانیه این عمل تکرار می شه و بیشتر از هر وقت دیگه ای یادم می اندازه که خدایا تو چقدر خوب و مهربونی که این ستاره قشنگ رو از کهکشون نی نی های نازت واسه من انتخاب کردی و الحق و والانصاف چه سلیقه خوبی داری... خدا جونم یه دنیا ازت ممنونم...

کار جدیدی که داری انجام می دی خیلی جالبه و کمی خطرناک... دستت رو می گیری به بالشتایی که دور مبل چیدم و بلند می شی و سرپا می شی... بعدش یه دفعه ای تالاپی می افتی روی زمین و این ور و اون ورو نگاه می کنی و دوباره تکرار این حرکت... وقتی می بینم چه تلاشی برای بلند شدن می کنی و چه نفس نفسی می زنی دلم برات می سوزه ولی عروسکم این سعی و تلاش باارزشت رو دوست دارم و می دونم قدم اول برای راه رفتن توی مسیر زندگیته که امیدوارم ختم به خیر بشه و این جاده همیشه سبز و باطراوت و پر از گل های خوشبو باشه درست مثل خودت... 

هانیای عزیزم، دختر نازنینم الان که دارم برات می نویسم تازه به یه خواب خرگوشی رفتی و داری با دوستات بازی می کنی و منم از فرصت استفاده کردم و گفتم کمی باهات حرف بزنم. آخه توی عالم واقعیت ماشاءالله اجازه هیچ کاری به کسی نمی دی و یکه تاز میدون زندگی من و بابا مهدی شدی. دیشب که تا صبح نذاشتی مامان بخوابه و الان کمی خوابم میاد ولی اشکال نداره می ذارم وقتی ظهر خوابیدی باهات همراهی کنم... دیروز رفتیم حموم و کلی بهمون خوش گذشت. هزار ماشاءالله توی لگنت نشسته بودی و از زیر آب می خواستی پاهاتو بگیری و بکنی توی دهنت ولی آخه مادرجون کمی به عواقب کارایی که می کنی فکر کن...

این یه عکس از قبل از حموم رفتنته که از بس خودتو مالیدی و کوبیدی این ور و اون ور قشنگ چرک و لک رو می شه حتی توی عکس هم روی بدنت حس کرد...

این هم یه عکس بعد از حموم که شبیه خواننده های زن دهه 20 شدی...

دیگه کم کم شهریور هم داره به نیمه های خودش می رسه و صدای پای قشنگ پاییز از همین نزدیکیا به گوشمون می رسه. آخ که چقدر من این فصل رو با اون رنگای قشنگش دوست دارم... امسال حال و هوای پاییز برای ما تابستونی و گرمه چون دلبر قشنگ مادر هم کنارمونه و با شیرین کاریاش تموم قشنگیای این فصل رو پررنگ تر می کنه...

دیگه از تابستون و گرماش خسته شدم و چون اتفاق خاصی هم نمی افته و همه روزها مثل هم می گذره دیگه طاقت ندارم و خیلی کشدار شده. الان نیاز به یه شوک و هیجان دارم و دوست دارم یه اتفاق خوب بیفته، فرقی نمی کنه در مورد کی باشه فقط خیر باشه و باعث شادی...

بابا مهدی از صبح رفته دنبال کاراش و منم منتظرم تا بیاد کمی صحبت کنیم و بخندیم... بابا حوصلم سر رفته خوب...

راستی یه عکس هم ازت می ذارم که داری ماست می خوری و بابایی شکارش کرده (من فدای اون خنده هایی بشم که از ته دل می کنی...)

 

دخترکم... آروم و آسوده بخواب و نگران هیچ چیز نباش. من و بابا مراقبتیم و نمی ذاریم آب توی دل کوچیکت تکون بخوره... عاشقتم هانیای نازنینم...

قهر که می کنید مراقب فاصله ها باشید... بعضی ها همین حوالی منتظر جای خالی برای نشستن می گردند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سارا
12 شهریور 92 13:40



خاله سارای مهربون من و هانیا هم شما رو خیلی دوست داریم. ممنون از همه لطفها و مهربونیاتون. امروز هانیا برنج و آب مرغ نوش جان کرده...........
mona
12 شهریور 92 13:48
سلام بلور جونم،فدای خنده هات و ماست خوردنت،الهی بمیرم میخوای راه بری میخوری زمین،من عاشقتم،روز شماری میکنم که از نزدیک این کارهاتو ببینم عشقم ،مراقب خودتو مامان گلتو بابای مهربونت باش ،روناتو بخورم بوس بوس


سلام خاله منا، خوبی؟ وقتی می خورم زمین دل دلم درد می گیره ولی من رودارتر از این حرفام... انقدر می خورم زمین تا بتونم راه رفتن یاد بگیرم. منم شما رو دوست دارم. مامان و بابا مهدی سلام می رسونن
mona
12 شهریور 92 18:31
قربون شمک توپولیت بشم
صدیقه
12 شهریور 92 21:00
سلام عزیزم چطورین خوبین شما که احوالی نمیگیرین گفتم بیام یه سر بهتون بزنم ماشااله به این دخملی ناناز چه کارا که نکرده فداش شم مواطب خودتون و هانیاجون باشین و براش اسپند دود کنین تبریک و هزاران تبریک برای همه ی پیشرفتاش

سلام صدیقه جان، خوبی؟ زهرا گلی خوبه؟ ببخشید تو رو خدا، هانیا اصلاً وقتی واسم نمی ذاره. همین وبلاگش رو هم با هزار تا خستگی و زحمت می نویسم... من شرمنده ام.
زهرا جون رو ببوس
سارا
13 شهریور 92 9:59
واي الهي خاله سارا قربون قدش بره كه انقدر دلبره اين دخملآفرين كه انقدر غذاهاي خوشمزه ميخوري ،قرمه سبزي خوردنت،شيشليك ميل كردنت انشالله
راستي با اجازتون منم برنامه غذايي شما رو از خانوم مهندس گرفتم تا باهاش پيش برم...بي نهايت ممنونم كه بهم لطف داشتيد و در اختيار من هم قرارش داديد...روي ماهتونو ميبوسم

خاله سارا قابل نداره ولی حتماً ورزش هم در کنارش داشته باشید تا عضلات بدنتون شل نشه و آب هم زیاد بخورید...
هانیا برای لاغر شدن شما و خاله شیرین دعا می کنه...
صدیقه
15 شهریور 92 18:10
دشمنت شرمنده عزیزم. کاش منم میتونستم لاغر کنم خوش به حالتون.اگه زحمتتون نیس میشه برنامه غذایی تون رو به منم بگین البته اگه پر رویی نیست.


سلام عزیزم، حتماً ایمیل می کنم واست، آدرس ایمیلتو واسم بنویس. همراه با این برنامه باید ورزش هم بکنی روزی یک ساعت. من تردمیل کار می کنم. برای اینکه شیرت کم نشه رازیانه هم همراه این رژیم یک روز در میون دم کن و بخور
سارا
16 شهریور 92 10:06
چشم حتما،آب و چاي كم رنگ ميخورم ،از امروزم حتما ميرم ورزش
الهي قربونش برم ، ديگه دعاي هانياي ناز و خوشگل بدرقه راهمون باشه كه حتما موفق ميشيم،فقط خاله من 66 كيلو شدم ديگه دعاي لاغريمو متوقف كن كه اسكلت نشم خاله جان،آخه دعاي شما فرشته كوچولو بي چون و چرا قبول ميشه،


حالا شما شروع کن خاله سارا، هواتو دارم...
خاله هستی
16 شهریور 92 10:19
سلام گردوووووووووووووووووووو خوبی قربونت برم ... به مامانی بگو جون من 2تا ماچ آبدار بکنه ازت که صداش برسی اینجا دردت به عمر من که هزار ماشاا... داری نازترو نازتر میشی فدات بشم .... جووووونمی عاشقتم


سلام خاله هستی جون، خوبی؟ ماچ مگه مفتی می شه؟ دوست دارم هزار تا
خاله هستی
17 شهریور 92 9:32
ای جوووون خاله نسیم زنگ زد و کلی ازت تعریف کرد .... جون دلم حق داری ماچ مفتی نمیشه چ برسه از هانیا باشه ..... منم دوست دارم خشگل خانوم ناز نازی
خاله شيرين
17 شهریور 92 12:32
سلام عشق خاله
الهي من قربونت برم كه هر وقت تلفني باهات صحبت مي كنم با دقت گوش مي دي
به اندازه تمام دنيا دوستت دارما
راستي ديشب كه باهات صحبت كردم تولد حضرت معصومه و روز دختر رو به دختر ناز و قشنگم تبريك گفتم
الهي كه 120 ساله بشي و به زودي زود بزرگتر شي كه برامون شيرين زبوني كني.

سلام خاله شیرین مهربون فسقلی، خوبی؟ تبریک خشک و خالی که فایده ندارم... کادوی من فراموش نشه... دوست دارم هزار و سیصد و نود و یکی
Amu Karim
27 تیر 94 12:07
هانیااااااااااا خوش به حالت