هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

عاشقانه

1392/3/20 15:17
نویسنده : آرزو
231 بازدید
اشتراک گذاری

غنچه قشنگ مادر سلام

بهونه ای برای نوشتن ندارم. اتفاق خاصی نیفتاده و زندگی روال عادیشو می گذرونه. از صبح تا حالا با هم کلنجار رفتیم و الان شما بیهوش شدی و خوابیدی. دو روزه کمی بی طاقتی و آب دهنت راه افتاده و تازه پف کردن رو یاد گرفتی و از صداش ریسه می ری. راستی امروز با کمی کمک کردن من تونستی کاملاً دمر شی. 4 ساعت دیگه مادر جون و پدر جون از تهران می رسن و ما منتظرشونیم. بابا مهدی هم نشسته داره کارتون گوسفندارو نگاه می کنه.

هانیای عزیزتر از جونم... یه جایی یه مطلب خیلی قشنگ خوندم که حرف دل من بود. گفتم واست بنویسم تا بعدها که خوندی بدونی و درک کنی قشنگترین حس دنیارو نسبت به شما دارم و بی نهایت و بی اندازه دوستت دارم. نمی گم به اندازه خدا ولی کمی کمتر از خدا و بابا مهدی دوستت دارم.

نامه یک مادر به دنیا

ای دنیا! 
فرزندم برای زیستن در چنین دنیایی، به عشق، ایمان و شجاعت نیاز دارد. امیدوارم دست جوان او را  بگیری و هر چه را که لازم است به او بیاموزی. ای دنیا! هر چه را که لازم است به او بیاموز، ولی لطفا این کار را با ملاطفت و ملایمت انجام بده. دنیای عزیز! به او بیاموز که به ازای هر آدم رذلی، یک قهرمان وجود دارد و به ازای هر سیاست مدار متقلبی، یک رهبر متعهد، و به ازای هر دشمن یک دوست. به او شگفتی و عجایب کتاب ها را بیاموز. به او فرصت کافی بده تا بتواند به راز جاودانه پرنده های آسمان، زنبورهائی که در نور خورشید پرواز می کنند و به گل های زیبای روی تپه ها فکر کند. به او بیاموز که شکست خوردن، شریف تر از تقلب کردن است. به او بیاموز که به خود و به اندیشه خود ایمان داشته باشد و از قضاوت دیگران نترسد. به او بیاموز که نیروی جسمی و هوش خود را به گران ترین قیمت بفروشد، ولی هرگز بر دل و روح خود، قیمتی نگذارد. ای دنیا!با مهربانی همه چیز را به او بیاموز، ولی نوازشش نکن. زیرا مرغوبیت پولاد، تنها در برابر آتش آبدیده می شود. ای دنیا! می دانم که توقعم زیاد است! این سفارش من است. ولی ببین چکار می توانی با او بکنی. او کودکی لطیف و احساسی است ... 

فرزند عزیزم
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم، اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است، صبور باش و درکم کن. یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم.
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم…
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو.
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده… همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی…
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو… روزی خود میفهمی.
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم.


از زبان فرزند برای مادر :

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، معمار شوم آنگاه، تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد. وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، پزشک شوم آنگاه، با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان و آنگاه به سلامتی شان، با لب های تو بر گونه های شادی تمام کودکان جهان، بوسه خواهم زد. وقتیکه من بزرگ شدم، شاید یک روز با چتر گیسوان تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر آستان زمین [زمینی که پای تو آن را نگه داشته است] و آنگاه، خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهان ترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو، پنهان خواهم شد. اکنون را که نام نهادی فصل کاشت، فردا که من بزرگ شدم، در زمان برداشت مادرم، به تو قول می دهم من تو را دوست خواهم داشت …

 

دلبر مادر عاشقتم ...


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

سارا
21 خرداد 92 9:10
سلام خالههههه جون
خوبي گوگولي جون خاله
تپلي خوشگل من
قلب و سيب روي لباسشو ببين تو رو خدا،
خاله قدر مامانتو بدون،خيلي احساسات پاك و قشنگي داره و عالي بيانشون ميكنه
حتي نوشته هايي كه از خودشون هم نيست هم بهترين انتخابن...
هانيا ................ عشق مني

سلام خاله سارای مهربون
صبح بخیر، من دیشب تا ساعت 2 بیدار بودم و نذاشتم مامان و بابام بخوابن الان که اونا بیدارن من گرفتم خوابیدم و هفت پادشاه رو دارم خواب می بینم. (توی خواب پدر این هفت پادشاه رو هم در آوردم).
سارا جون خوبید؟ مرسی که نوشته هام رو می خونی و نظر می دی و من رو امیدوار می کنی بازم ادامه بدم... ان شاءالله یه روز من واسه وبلاگ کوچولوی شما نظر بدم

خاله شيرين
21 خرداد 92 9:29
سلام مامان آرزم
اين مطلبي كه نوشته بودي خيلي قشنگ بود. من مطمئنم هانياي نازنازي كه تحت تربيت شما و بابا مهدي رشد كرده حتماً و حتماً هموني مي شه كه شما آرزوشو داريد.


سلام خاله شیرین دوست داشتنی
از مامان من ایراد می گیری؟ خودت هم که آرزو رو آرزم نوشتی. هه هه هه


خاله شيرين
21 خرداد 92 9:31
هانيا خانم اينقد اين رونهاي سفيد و تپل مپليتو بيرون ننداز مي يام مي خورمشون اونوقت ديگه رون نداريا


دندونات رو رونام بخوره چنان گریه ای می کنم که دوباره دست و پاتو گم کنیا...






سارا
22 خرداد 92 9:20
الهي قربون اون صورت مثل ماهت بره خاله،خوش به حال هفت پادشاهي كه هانيا پدرشونو در مياره،خاله تورو خدا به خواب ما هم بيا...

الهي فداتون بشم مامان آرزو،تازه من نميتونم حق مطلبو ادا كنم...

آره به خدا منم خيلي دوست دارم و ميدونم هر چه از زمان شروع زندگي مشتركمون (16/12/88)دورتر بشيم و وسواسمون بيشتر بشه،سخت تر تن به قبول اين مسئوليت ميديم...ولي چه كنم كه يه كم كمال طلب،شايدم جاه طلب يا شايدم زيادي آينده نگرم،اگه شرايط كشورمون،تحصيل و استخدامم به يه شرايط با ثبات و اميدواركننده تبديل شد()،حتما تا ارديبهشت 95 وبلاگو راه ميندازم


سلام خاله سارا

یه دفعه بذار هانیا شوهر کنه بعد وبلاگ راه بنداز. هر طور صلاح می دونید ولی به نظر من یه کم سطح توقعاتتو بیار پایین. تا بخوای به همه چی برسی چشم باز می کنی می بینی خیلی دیر شده و اعصاب بچه نداریا






mona
22 خرداد 92 13:19
ای جاااااااان قربون این نگاه کردنت با این لباسای خوشملت بجم بوووووس بیا ببلم
خاله اوری
24 خرداد 92 0:26
عاشقتم با این لباس خوشگلت

سلام خاله اورانوس جون
خوبید؟ خاله مونا و اریکا خوبن؟ عمو محسن چطوره؟
منم دوستون دارم خیلی زیاد

سارا
24 خرداد 92 10:12
البته با محاسبه از 9 ماه قبلش میشه 2 سال دیگه ،خوبه دیگه ؟ حالابه خاطر اینکه ریسک کم حوصلگی و تبعات توقعات بالام(تازه کلی از موارد دیگه رو هم ننوشته بودم) کمرنگ بشن 1 سال دیگه ،بخیرشو ببینیم،ببینید چه بچه ی حرف گوش کنی هستم مامان آرزو؟
فعلا امروز برم برای محقق شدن هدف اولم تلاش کنیم،انشالله که بشه...

آفرین به خاله سارای حرف گوش کن
حالا هدف اول چیه؟

سارا
25 خرداد 92 9:27
چقدر جمله هاي ديروزم كلمات چپ و چوله داشت امروز برم:تلاش كنيم بخيرشوببينيمببخشيد منظورم شرايط با ثبات و اميدوار كننده كشورمون بود كه تا اين ساعت فكر كنم انشالله داره محقق ميشه روي ماهتونو ميبوسم