هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

دعوای مامان و هانیا

1392/2/2 9:57
نویسنده : آرزو
632 بازدید
اشتراک گذاری

ستاره شب های مهتابی من و بابا، هانیای قشنگم سلام

الان ساعت 12:35 دوشنبه 2 اردیبهشت. دختر گلم امروز شما سه ماهت تموم می شه و وارد چهارمین ماه زندگی قشنگت می شی. نمی دونم اگه می تونستی حرف بزنی و از وضع زندگیت تعریف کنی چی می گفتی ولی امیدوارم از زندگی کردن کنار من و بابایی راضی باشی. بگذریم دختر گلم...

دیروز که شنبه بود کار خاصی نکردیم. هوا کمی سرد بود و ما خونه موندیم و بابایی رفت به کاراش رسید و برگشت خونه.بعد از ظهر من رفتم باشگاه و شما موندی پیش بابا و خوابیدی. وقتی من برگشتم بابایی رفت سالن فوتبال و ما با هم کلی سر و کله زدیم تا اومد. اما امروز از صبح که من بیدار شدم چی کارا کردم؟ آهان ساعت 5 صبح بیدارت کردم که شیر بخوری ولی کلی کلاس گذاشتی و نخوردی و فقط خواستی منو بی خواب کنی. منم نماز خوندم و خوابیدم و ساعت 8 دوباره بیدار شدم تا شیر بدم بهت و این بار کلی خوردی و دوباره گرفتی و خوابیدی، خواب که چه عرض کنم بی هوش شدی... اینم عکسش

خواب صبح

لالایی

با هزار زور و زحمت ساعت 12 از خواب بیدارت کردم و نیت کردم که قطره مولتی ویتامین بهت بدم بخوری. تا شروع کردیم دعوامون شد می گی چرا؟خوب معلومه دیگه هر چی قطره دادم بهت همه رو توی دهن قشنگت نگه داشتی و آخرش تف کردی بیرون. منم کلی غر غر کردم و اخمت کردم ولی چه فایده؟ زدی زیر خنده و منم تموم عصبانیتم با خنده هات تموم شد. وقتی بابا اومد تمام قطره هاتو داد و جنابعالی انگار می خواستی فقط منو ضایع کنی. حالتو می گیرم صبر کن کمی بزرگ شی دارم واست هانیا جون.

بعد از ظهر هم رفتیم بیرون و خداییش هوا خیلی سرد بود. شب هم که بعد از کلی بازی کردن با همدیگه و خندیدن گرفتی خوابیدی و الان که دارم می نویسم بغل بابایی داری خوابتو سنگین می کنی و ما داریم سالی تاک رو نگاه می کنیم.

خواب آخر شب

راستی این چند روزه خیلی ها به وبلاگت سر زدن. خاله سحر، خاله فریبا که می شن همکارای مامان، خاله سارا که می شه همکار خاله شیرین، خاله اورانوس و مونا جون که می شن خاله های بابا مهدی و دختر خالش، عمه لیلا که می شه عمه مامان، مریم جون که می شه دختر عمه فریده مامان، خاله هستی که دلم خیلی واسش تنگ شده و ... که از همشون تشکر می کنم (از طرف هانیا جون). هانیا همه ی شما مهربونا رو دوست داره و امیدواره که بتونه به خوبی براتون جبران کنه.

آره دختر خنده روی من، امروزمون هم مثل هر روز به سرعت برق و باد گذشت و منتظر یه روز دیگه با لحظه های قشنگش هستیم.

ان شاالله در پناه خدا و عنایات امام زمان همه ی بچه ها شاد و سالم باش. الهی امین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

همکار مامان
2 اردیبهشت 92 14:01
سلام هانیای قشنگم خیلی دوست دارم ببینمت.

مامان هانیا، امیدوارم سالهای سال و همه لحظات زندگیت در کنار هانیای عزیز و بابای مهربونش با خوشی و سلامتی زندگی کنید من به نوبه خودم بوجود همچین مادر مهربون و پر احساسی افتخار می کنم و مطمئنم که مادرت هم الان شاهد خوشبختی تو مادر مهربان و دوست داشتنی است و بوجودت افتخار می کنه






سلام و خسته نباشید همکار مهربونم (نمی دونم کدوم همکارم هستید؟) خیلی ممنون که به من روحیه دادید با پیام قشمگتون. بازم به وبلاگ هانیا سر بزنید. پدر هانیا هم ازتون تشکر می کنه. لطف کردید.