شمارش معکوس
ستاره قشنگم، دختر نازنینم سلام
بالاخره یه فرصتی پیش اومد تا دوباره برای مهربون ترین و لجبازترین دختر دنیا مطلب بنویسم. مطلب که چه عرض کنم اتفاقاتی که این چند روزه افتاده رو می خوام به دست تاریخ بسپارم و حک کنم.
مهمونامون اومدن و رفتن و چه زود گذشت. دو سه روزی حسابی سرگرم بودیم و میزبان خاله شیرین و عمو محمد بودیم. یه اتفاق خیلی خوبی هم که افتاد این بود که بالاخره خاله سارای مهربون و همسر عزیزشون رو هم زیارت کردیم. خاله سارا این رو بدون اینجا همه دوست دارن و مخصوصاً پدر و مادر آقا مهدی حسابی ازت تعریف کردن. من و هانیا و مهدی هم که از قبل ارادت داشتیم و با دیدنتون بیشتر از پیش دوستتون داریم. باز هم شرمندمون کردید و بابت کادوی خیلی خیلی قشنگتون هم تشکر می کنم. اگر بدونی چه کمکی به من کردی و هانیا چطور سرگرم شده...
اتفاق بعدی که برامون افتاده مسافرت نورانی بود که عمو محمد (بابای امیرحسین) تشرف پیدا کردند. خوش به حالشون رفتن سفر حج و زحمت کشیدند و برای خداحافظی اومدن خونمون. کلاً ما هر وقت با آقا محمد هم صحبت می شیم تا چند روز از دست کارها و حرفاشون شاد و خوشحالیم و می خندیم... امیدوارم زیارتشون قبول درگاه حق باشه و برای ما هم دعا کنن. امروز هم خاله نسیم زحمت کشید و آش پشت پای آقا محمد رو برامون آورد. به به چه آشی بود...
یه اتفاق دیگه ای که افتاده اومدن خاله هستی از بندرعباس بود. هر چند هنوز موفق نشدم ببینمش و باهاش حرف بزنم ولی شنیدم اومده و حسابی هم داره خستگی در می کنه آخه پریشب ساعت 10 شب زنگ زدم باهاش صحبت کنم مثل خرس خابالو خوابیده بود...
از همه اینها مهم تر چیه؟ ببببببببببله اسباب کشی که پس فردا پروژه اش کلید می خوره و یه چند روزی حسابی سرمون شلوغه. همه وسایل و اسباب و اثاثیه رو بسته بندی کردم و منتظرم تا پنج شنبه بشه تا از این اوضاع نابسامان نجات پیدا کنیم. خونمون شده مثل خونه بدبخت بیچاره هایی که هیچی ندارن. روی موکت می نشینیم و خلاصه کلی داریم سخت می گذرونیم.
الان هم که شما و بابا مهدی گرفتید خوابیدید و من هم توی این هوای طوفانی از دست خر و پف بابا مهدی که نذاشت بخوابم گفتم تا فرصتی پیش اومده بیام وبلاگ دخترم رو به روز کنم چون احتمالاً تا اینترنت خونه جدید راه بیفته کمی ول می کشه...
خلاصه هانیای بهترینم... نمی دونم وقتی از اینجا بریم چه حس و حالی خواهیم داشت و احتمالاً تا چند روز حالمون گرفته ولی امیدوارم خونه جدید خوش یمن باشه برامون و همیشه بساط خوشی و جشن رو برقرار کنیم...
فعلاً باید برم...