شب قدر
هانیای مادر سلام
تیک... تاک... تیک... تاک... این صدای کشدار ثانیه شمار ساعت دیواری داره کلافه ام می کنه. مغزم خالیه خالیه اما امان از دل پر دردم. هر چی دارم تمرکز می کنم بتونم چیزی بنویسم نمی شه ولی تا میام از نوشتن دست بکشم هجوم کلمات بیچاره ام می کنه. می خواستم بگیرم بخوابم و بهونه اش رو بکنم هانیا ولی دلم نیومد. خدایا چی کار کنم؟ خدایا جز تو پناه به کی ببرم؟ خدایا قول می دی جواب آرزوهام و خواسته هام رو بدی؟ خدایا جز تو کسی رو ندارما... دست خالی برم نگردونی... دوست دارم یه امشب رو فریاد بزنم و ازت تقاضای بخشش داشته باشم... از اینکه کسی صدای فریادم رو بشنوه و یا حتی اشکای صورتم رو ببینه خجالت نمی کشم. رسم و رسوم قرآن به سر گرفتن رو بلد نیستم یا حتی نمی دونم اعمال شب قدر چیه ولی این رو می دونم و خوب هم می دونم که محتاج نظر لطفتم. ذره ذره وجودم تمنای بخشش ازت دارن و دوست داره یه جوری آرومم کنی. یه جوری نوازشم کنی و یه جوری درسم بدی که این تپش قلبم از بین بره. دخترم خوابیده... همسرم داره استراحت می کنه... هر لحظه و هر ثانیه که می گذره تاریکی شب بیشتر و بیشتر می شه و می دونم لااقل توی این دو سه شب از ما بنده هات انتظار داری... منتظری که با دل پاک صدات کنیم ولی خدا جونم واقعاً بنده پاکی واست مونده؟ الان خیلیا دارن دعای جوشن کبیر می خونن ولی چند تاشون بنده واقعیتن؟ خوش به حالشون... خدا جونم دلم داره از غصه می ترکه ولی چاره ای جز تحمل ندارم... کمکم کن... هم من و هم همه اونایی که الان دارن صدات می زنن. خدای مهربونم امشب شب عزیزیه... شبیه که به گفته خودت تمام اتفاقات زندگی بنده هات تا سال بعد قطعی می شه... دست به سوی آسمون دراز می کنم و چشمام رو می بندم. دوست دارم وقتی چشمام رو باز می کنم دست تو رو توی دستام ببینم. پس آماده باش خدای مهربونم می خوام چشمام رو باز کنم... 1-2-3-باز کردما... حواست بهم هست؟
دوستای مهربونم می گن تنها چیزی که اون دنیا شفاعت چاره اش نیست حق الناسه... اگه چیزی ازتون به گردن دارم حلالم کنید...
و این هم آخرین عکس که همین امشب موقع تماشای بازی والیبال ایران و برزیل گرفتم و خدا رو شکر تیم ایران برنده شد اما امان از دست این وروجک که نمی ذاشت نگاه کنیم و همش تلویزیون رو خاموش می کرد...