هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

دلایل نوشتن من

1392/8/23 19:39
نویسنده : آرزو
279 بازدید
اشتراک گذاری

 هانیای عزیزم سلام

هرگاه دلم به وسعت غروب پاییز می گیرد و از تمام ستاره های خاموش آسمان ناامید می شوم، هرگاه ثانیه های علاقه ام سنگین تر از قبل قدم برمی دارند و شوق داشتن تو از خود بی خودم می کند به سراغت می آیم، هر چند نرم و آهسته تر از قبل.

دلنوشته هایم را از نو می خوانم تا جان در کالبدم بدود، روانم تازه تر شود و چیزی شبیه قلقلک، تو را در من نوازش کند.

دختر نازنینم، هرگاه خواندن و نوشتن را آموختی و هر زمان به این دلنوشته ام رسیدی به دقت بخوان تا اگر روزی پرسیدند مادرت به چه خاطر برایت می نوشت دلیل محکمی داشته باشی.

بگذار همگان بدانند، منِ خسته می نویسم که بهانه های ریز و درشت دلم به تو ختم شود، برای لحظاتی که دلم تو را می خواهد تا در یک کوچه بدون بن بست کمی با هم راه برویم. می نویسم برای وقت هایی که دلخور می شوم، بغض می کنم، اشک هایم می آیند، پشت صورتی که می خندد قایم می شوم تا تو بخندی.

می نویسم برای آن لحظاتی که درددلهایم به وسعت چشمانت می گردد و منحنی لبانم برعکس می شود و پر می شوم از تویی که نمی دانی همه اینها برای توست.

می نویسم تا بین دل و چشمم صلح و مساوات برقرار شود برای وقتی که دلتنگ می شوم و چشم حسودم نمی گذارد قطره ای ببارد.

می نویسم که اگر روزی نخواستی من را همراه خودت به گردش ببری، چیزی برای خواندن داشته باشم. می نویسم تا بتوانم بگویم خدا جان: من در تربیت فرزندم قصوری نکرده ام، همه چیز را به او گفته ام این هم سندش.

می نویسم تا اینجا محلی باشد برای صدای یک پرواز، فرود یک فرشته، آغاز یک معراج و شروع یک زندگی.

ای همه باور من، وقتی برای تو می نویسم به بغض ابر خیره می مانم و تنها به این پرواز معکوس لبخند می زنم. وقتی احساس خود را نسبت به تو با واژه ها بیان می کنم، راحت تر می توانم نفس بکشم.

و کلام آخر:

به یاد داشته باش برای آنکه قهرمان زندگیت باشم تک تک ثانیه های عمرم را وقف تو کرده ام، می توانی نشانی اش را از موهای سفیدم بگیری که آرام آرام جایشان را با سیاه ها عوض خواهند کرد.

راستی به نظرت آنهایی که در خانه سالمندان زندگی می کنند، این روزها وبلاگشان فعال است و هنوز برای بچه هایشان می نویسند؟

و در نهایت دختر بهتر از جانم، من و تو برای قدردانی از پدرت بدهی بزرگی داریم که من از طرف تو تقدیمش می کنم... باشد که در آینده توان جبران زحمات بی دریغش را داشته باشیم...

پدر یعنی تپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی وقت اندوه

پدر یعنی غرور و مستی من

پدر یعنی تمام هستی من

مهدی عزیزم، گرمی و آرامش زندگی آبیمان مدیون زحمات و تلاش های شبانه روزی توست. به ارتفاع آسمان دوستت داریم.

این عکس اوج آرامش رو توی صورت بابا مهدی نشون می ده که فارغ از هر چیزی بغل دختر گلش خوابیده...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله هستی
21 آبان 92 15:21
دلم تنگ شد .... هانیای قشنگ خاله همیشه یادت باشه همه نعمت های قشنگ دنیا همیشه واسه ما نمی مونن ... قدرشون رو بدون ...
Mona
23 آبان 92 1:17
هزار ماشاالله به این نوشته ها که زلزله میندازه به روح و قلب،سلام نفس خاله سلام عمر خاله فدات بشم، دوستون دارم فراوووون،خدا انشاالله مثل همیشه لباتون رو خندون،دلتون رو شاد و گرمی خانوادتون رو روزافزون تر کنه.