شب قدر
هانیای بهتر از جونم سلام
خیلی وقته فرصت نکردم واست بنویسم و هزار و یک حرف نگفته سر دلم داره سنگینی می کنه ولی من شرمنده روی فرشته کوچک زندگیمم. انقدر درگیرم و انقدر مشغول که وقت نمی کنم به دنیای خودم و خودت سر بزنم... امیدوارم این مادر همیشه نگران رو ببخشی...
قشنگ مادر ماه رمضون امسال هم کم کم داره تموم می شه و دیشب آخرین شب از شبهای مبارک قدر بود... شبی که می گن طالع یک سالمون بسته می شه و باید دعا کنیم... موقع دعا کردن لال می شم و چیزی به ذهنم نمی رسه جز طلب سعادت و خوشبختی برای تو... هانیا با دل و روح و روان من چه کار کردی که هر ثانیه دلم برات می تپه... هر لحظه هوای نفس کشیدنت رو دارم و هر روز بیشتر دیوونه وار عاشقت می شم... من رو به کجا می کشونی و با من چه کارها که نمی کنی...
شیرین زبونیات این روزها بیشتر از هر وقت دیگه ای مادرکش شده و الحق که تو هم خوب بلدی دیگران رو شیفته خودت کنی... با شنیدن صدات ضربان قلبم بالا می ره و این یعنی حس زنده بودن... اصلا این یعنی خود خود زندگی و خوش به حال من که با بودن تو و بابا مهدی یه زندگی سبز و شیرین دارم...
خدایا به حق این ماه مبارک قسمت می دم همه بچه ها رو اول در پناه خودت و بعد از اون زیر سایه پدر و مادرشون خوشبخت و سعادتمند نگه دار...
الهی آمین
دلت را خانهٔ مـا کن، مصفّـا کردنش با من به من درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل، کلید استجــابت را بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من
بیفشان قطرهی اشکی که من باشم خریدارش بیاور قطرهای اخــلاص، دریـــا کردنش با من
اگر درها بهرویت بسته شـد دل بد مکن بازآ درِ این خانه دقالبـاب کُـــن ، واکردنش با من
به ما گو حاجت خود را، اجـابت میکنم آنی طلب کن هرچه میخواهی، مهیّـــا کردنش با من
بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را بیاور نیک وب د را جمـع ، منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من
به قـرآن آیهٔ رحمت فـراوان است ای انسان بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من
قربون این نماز خوندنت بشم من خاله نخودی...
با این نگاه مظلوم دلبری می کنی...
هانیای عشق هندونه ...
عاشق معصومیت نگاهتم...
دختر اخمالوی من ...
فدای موهای نازت بشم من ...
فقط طرز وایسادن رو داشته باشید...
هانیا بعد از یه آب تنی اساسی...
اینجا هم که در حال خوندنی...
خواب راحت که می گن یعنی این...
عاشق این عکستم...
اینم زولبیا و بامیه و شله زرد دستپخت خودم...
اینم حلوا با دو تا تزیین مختلف برای خیرات مامانم...